جبرئیل در تسلای غم مرگ پدر
بر فاطمه(س) نازل می شد
عابدتر از فاطمه(س) در این امت نبوده است
اسیر نیزه های سیاه بودند
سرهای سبز
عاقبت کار خودش را کرده بود
زبان ِ سرخ
میان آسمان و زمین
به نیزه درآمدی
سر و سامان گرفتند...
باز هم بیا
دلوِ هدایت را
در دلِ تشنه ی دنیا
بینداز
دست ِ خورشید را بگیر و
تا کوه طور بالا ببر...
با آن نعلین های وصله خورده
توی کوچه های کوفه قدم بزن
تا دلِ تاریک یتیمان
بلرزد از شوق...
تو بردی علی ...
و کوفه تو را باخت
به نفرین های چاه